به جای آن تصاویر زندهای از اجرای آن نمایش عروسکی که به گمانم از کشور بلژیک بود(و احتمال دارد اشتباه کرده باشم) در تالار سایه اجرا میشد، در ذهنم مانده است؛ نمایشی با حداقل کلام. که اگر هم کلام داشت به زبان بیگانهای بود و آن را نمیفهمیدم. نمایشی با موسیقی جان دادن به کاغذهایی که دنیای نمایش را میساختند.
روسکهایی که از دل کاغذ بیرون میآمدند. چیزی کمتر ازیک ساعت نمایش بود و همه از کار لذت میبردند. نه داستان خاص و پیچیدهای بود و نه عروسکهای عجیب و غریب و نه صحنه متحیر کننده. بینندگان با خلاقیت نهفته در اثر ارتباط گرفته بودند.
همان سال، نمایش دیگری باز هم از یک کشور اروپایی در تالار وحدت به روی صحنه رفت که تکنیک ساخت عروسکهایش همه را مبهوت کرده بود (همه، منظور مخاطبان حرفهای و غیرحرفهای ایرانی است) عروسکهایی که همه اعضای بدنشان تکان میخورد. آن یکی در تفکر و استفاده از ابزار پیش پا افتاده و تغییر آنها خلاقیت به خرج داده بود و این یکی در ساخت عروسک با فناوری بالا. نمونههای تک و توک دیگری هم هست که البته این سالهای اخیر در فستیوالها کمتر نمونهاش را در ایران میبینیم.
با اینهمه میدانید از تاریخ قریب به هزار ساله رواج داشتن عروسکگردانی، سهم اروپا ناچیز است. این هنر در شرق و خصوصا چین، هند و ایران وجود داشته و از این سرزمینها به اروپا رفته است.
با اینهمه قدمت اما حالا ما نه تنها عقبتر از کشورهای اروپایی در جذب مخاطبانمان، بهرهگیری از تخیل و تکنیک هستیم که به تبع تاثیر پذیرفتن از فرهنگهای دیگر نمایشهای عروسکی سنتی خودمان را هم از یاد بردهایم و این روزها شاید تنها خیمهشببازی برایمان مانده باشد که آن را هم به شکلی موزهای و سمبلیک گاه یادآوریاش میکنیم. هرچند طی این سالها معدود نمایشهای خلاقانهای را و با مشقت، گاه عروسکهای باتکنیکی را نمایشگران عروسکی کشورمان ساختهاند و به نمایش گذاشتهاند اما همه گیر نشده و تداوم نیافته.
شاید، باید از خودمان بپرسیم ما که اینهمه سابقه عروسکی در سرزمینمان داریم و در دنیایی هم زندگی میکنیم که هر کشوری با هر ابزاری از جمله دنیای عروسکهایش فرهنگ سرزمینش را یا آن فرهنگی را که میخواهد، به دیگر جاها تزریق میکند، و قاعدتا خیلی هم اصرار به حفظ فرهنگمان داریم، چرا باید تنها یک تالار فردوسی مخصوص نمایش عروسکی، آن هم فقط مخصوص نمایش عروسکی نخی داشته باشیم؟ که تازه به قول محمدرضا کارگر، مدیر تالار وحدت، تالار فردوسی بهعنوان تنها تالار عروسکی ایران با کاستیهای بسیاری روبهروست و برای بازسازی این تالار همین اخیرا اعلام شد که برنامه گستردهای در نظر گرفته شده تا این تالار به حد سالنهای استاندارد بینالمللی دست یابد. هرچند همین تصمیم همزمان قطعی برای اجرایی شدن ندارد؛ چرا که مستلزم هماهنگیهای بسیار و بودجهای است که همیشه در این جور مواقع با کمبود آن مواجه هستیم.
این سالهای اخیر هم که هر وقت نمایشی عروسکی در تئاترشهر به روی صحنه رفته سهمش کارگاه نمایش بوده با ظرفیت بسیار محدود تماشاگر و حداقل امکانات نوری و صحنهای که اتفاقا ماهیت نمایشهای عروسکی محتاج به آنهاست. سالنی که همان طور که از اسمش پیداست کارگاهی است برای نمایشهای تجربی یا لااقل به این نیت راه افتاد.
اما در انتها باید گفت که مشکل هر جا که باشد چه در خلاقیت نداشتن نمایشگران عروسکی و چه بیتوجهی مسئولان به این امر، نتیجه این است که با وجود داشتن تاریخ دیرپای نمایش عروسکی در ایران، سهم ما از نمایش عروسکی خاطرههایی است از معدود نمایشهای عروسکی خارجی که به ایران دعوت شدهاند و معدود نمایشهای عروسکی خلاقانهای که صرفا بنا بر علاقه شخصی نمایشگران ایرانی خلق شده.
در کنارش از دست دادن رغبتمان به دیدن نمایشهای عروسکی یا فراموش کردن دنیای عروسکها هم نصیبمان شده. در آخر هم باید گفت با این اوضاع چرا مدام از تسخیر شدن بازار عروسکها از انواع و اقسام عروسکهای چینی و اروپایی دلخوریم؟ آیا ما به واقع صنعت عروسکسازی داریم؟ همه اینها در ارتباطی زیرساختی با هم قرار دارند.